• وبلاگ : پيامبر اعظم صلي الله عليه و اله
  • يادداشت : علي(عليه السلام) در معراج
  • نظرات : 4 خصوصي ، 29 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عيد غدير مبارك

    1- جلوگيرى از دو دفعه قصاص
    مردى مرد ديگرى را كشت ، برادر مقتول قاتل را نزد عمر برد، عمر به وى دستور داد قاتل را بكشد، برادر مقتول قاتل را به قدرى زد كه يقين كرد او را كشته است .
    اولياى قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقى در بدن داشت به معالجه اش پرداختند و پس از مدتى حالش خوب شد. برادر مقتول چون قاتل را ديد دوباره او را گرفت و گفت : تو قاتل برادر من هستى بايد تو را بكشم ، مرد فرياد برآورد تو يك بار مرا كشته اى و حقى بر من ندارى .
    مجددا نزاع را به نزد عمر بردند، عمر دستور داد قاتل را بكشند، ولى نزاع ادامه يافت تا اين كه به نزد حضرت امير عليه السلام رفته و از او داورى خواستند. على عليه السلام به قاتل فرمود: شتاب مكن ، و خود آن حضرت به نزد عمر رفت و به وى فرمود: حكمى كه درباره آنان گفته اى صحيح نيست .
    عمر گفت : پس حكمشان چيست ؟
    على عليه السلام : ابتدا قاتل شكنجه هايى را كه برادر مقتول بر او وارد ساخته از او قصاص مى گيرد و آنگاه برادر مقتول مى تواند او را بكشد.
    برادر مقتول با خود فكرى كرد كه در اين صورت جانش در معرض خطر است پس از كشتن او صرفنظر كرد
    (489).
    و همين خبر را ابن شهر آشوب در
    مناقب با اندك اختلافى نقل كرده و در آخر آن مى گويد: عمر دست به دعا برداشت و گفت : سپاس خداى را، يا اباالحسن ! شما خاندان رحمتيد، و آنگاه گفت : اگر على نبود عمر هلاك مى شد.
    2- اتهام به قتل
    مردى را در خرابه اى ديدند كه كارى خون آلود در دست داشت ، و در همان نزديكى نيز كشته اى بود كه در خون خود مى غلتيد، مرد را دستگير كرده و نزد حضرت امير عليه السلام بردند.
    آن حضرت به متهم فرمود: چه مى گويى ؟
    متهم گفت : من آن مرد را كشته ام ، على عليه السلام طبق اقرارش دستور داد از او قصاص بگيرند.
    ناگهان مردى شتابزده نزد آن حضرت آمده و گفت : من آن شخص را كشته ام .
    اميرالمومنين به مرد اول فرمود: چطور شد بر عليه خودت اقرار كردى ؟
    متهم : زيرا توانايى انكار نداشتم ، بدان جهت كه افرادى مرا در خرابه اى با كاردى خون آلود بر بالين كشته اى ديده بودند، و بيم آن داشتم كه اگر اقرار نكنم مرا بزنند.
    حقيقت مطلب اين است كه من در نزديكى آن خرابه گوسفندى را ذبح كرده ، پس در حالى كه كارد خون آلودى در دست داشتم به منظور قضاى حاجت داخل در خرابه شدم ناگهان كشته اى را ديدم كه در خون خود مى غلتيد، بالين او رفته حيرت زده به او نگاه مى كردم كه ناگهان اين گروه وارد خرابه شده مرا به آن حال ديده دستگيرم نمودند.
    اميرالمومنين عليه السلام به حاضران فرمود: اينها را به نزد فرزندم حسن ببريد و از او حكم مساءله را بپرسيد. حضرت امام حسن عليه السلام در پاسخ آنان فرمود: به اميرالمومنين بگوييد اگر اين مرد مسلمانى را كشته ، ولى جان ديگرى را از مرگ نجات داده است ، و خداوند مى فرمايد:
    و من احياها فكانما احيا الناس جميعا ؛ هر كس جانى را احيا كند مثل اين است كه همه مردم را احيا كرده است .
    هر دو آزاد مى شوند. و خونبهاى مقتول از بيت المال پرداخت مى گردد.
    (490)